ناب رمان
دانلود رمان | دانلود رمان عاشقانه |nabroman | رمان
ناب رمان
دانلود رمان تکیه گاهم باش | نگار

دانلود رمان تکیه گاهم باش از ناب رمان

دانلود رمان تکیه گاهم باش

دانلود رمان تکیه گاهم باش

خلاصه ی از داستان رمان:

داستان درباره ي دختري به نام رژان هست كه بعد از دست دادن مادرش تو بچگي ، پدرش براي دور شدن از خاطرات اونو بر مي داره و به رشت مي بره ، ولي اونجا در آستانه ي ورشكستگي قرار مي گيره و از دخترش فاصله مي گيره . رژان تبديل مي شه به يه دختر گوشه گير و آسيب ديده . از طرفي اذيت هاي نامادري اش بيشتر عذابش مي ده . ولي حامي اي پيدا مي كنه و پي مي بره بهش وابسته شده ….

صفحه ی اول رمان:

اوایل بهار بود اما خانه خزان زده رنگ و بویی از طراوت بهاری نداشت .هنوز هم کمی از سرمای زمستان حس میشد.خوب بخاطر داشت آن زمان تنها پنج ساله بود دراتاق تن کوچکش را میان پتو پیچیده بود اما كمبود چيزي را خوب حس مي كرد . چشمانش گرم شده بود كه با احساس سرما از خواب برخاست ، پتو را کنار زد و نشست .
مادرش ، مادرش كنارش نبود . با مشت هاي كوچكش چشمانش را ميماليد ، صداي گريه اش اوج گرفت .
عمه سراسيمه وارد اتاق شد و در حالي كه در دستش ظروف بود فرياد زد : يكي بيايد به اين بچه برسه . اي داد هيچ كي نيست ؟ كسي صداي اين بچه رو نمي شنوه ؟
صدايش به كسي نمي رسيد مجبور شد ظروف را همان جا كنار در اتاق بگذارد و بيايد اورا كه مادرش را مي خواست در آغو ش بگيرد . هم چنان که اورا نوازش میکرد تا آرام گیرد زیر لب تکرار میکرد:
ـاي جانم . نه گريه نكن عزیزم.نه.نه
عمه او را درآغو ش خود اين سو و آن سوي اتاق مي چرخاند بلكه آرام گيرد .
ـجانم جانم . عمه فدات .
صداي فريادش دوباره بلند شد و با بغض كودكانه فقط تكرار مي كرد : مامان … مامان .
عمه درمانده شد . همان موقع دختر عمه درآستانه در ظاهر شد :
مامان چي شد ؟
ـ نمي بيني مگه دوباره بيدار شد ؟ اون ظرف ها روبردار با خودت ببر .
مليحه خم شد تا ظروفرا بردارد هنگام رفتن زير لب زمزمه كرد : طفلي .
عمه كه ديد ساكت نمي شود او را از اتاق برد و كمي در راهروچرخاند . از شيشه هاي چهارگوش در كه به حياط باز مي شد و نور كم رنگي ازآنها به راهرو ساطع مي شد نگاهي انداخت .
حياط شلوغ شده بود همه براي كمك آمده بودند .
نگاهش را از جمعيت سياه پوش گرفت و به او كه هنوزآرام نگرفته بود دوخت . سمت اتاق ديگري رفت . دستگيره را دوباره پايين كشيد اما قفل بود . دستان كوچك او به سمت در كشانده شد و تقلا كرد و هم زمان گريه اش اوج گرفت .
عمه چند بار با پشت دست به در زد و گفت :
ـ داداش . .. داداش .

دانلود رمان تکیه گاهم باش

  • اشتراک گذاری
لینک های دانلود
  • 2054 روز پيش
  • admin
آرشیو نویسندگان
تبلیغات متنی
درباره سایت
ناب رمان نامی آشنا برای علاقه مندان به خواندن رمان و کتاب، بعید است علاقه مند به خواندن رمان باشید و حداقل یک بار به ناب رمان سر نزده باشید بیش از 4000 رمان رایگان و فروشی در سایت بیانگر قدمت ما در این حوزه می باشد
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " ناب رمان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.