دانلود رمان زندگی یک لیلی با لینک مستقیم و رایگان
نویسنده:زهره دهنوی
خلاصه:
رمان زندگی یک لیلی بانوی داستان من ماشین گران قیمت زیر پایش نیست ….. بانوی داستان من غروری از جنس غیرت داردـ……. بانوی داستان من سردی و گرمی روزگار را چشیده….. بانوی داستان من از هر مردی مرد تراست و درپی تمام زنانگی هایش مردی به تمام معناست نام این زن لیلی ست
قسمتی از رمان:
.بسم اللهي گفتم و کفشام رو پوشيدم ليدا با بي قراري گفت:آبجي باز کجا ميري؟؟؟ميري مغازه ي مش عباس کار،کني؟؟؟؟؟
لبخندي به روش زدم و درحالي که لپش رو ميکشيدم گفتم:برو خواهر من آماده شو که مکتب خونه ات دير نشه از امتحانت نموني ها ….
سري تکون داد وگفت:خب آبجي تو بگو کجا ميري منم ميرم آماده ميشم ديگه….
نفسم رو فوت کردم وگفتم؛برآدم فضول صلوات آره ديه کجا ميخام برم پ؟؟؟؟ کار بهتر سراغ داري بگو تا برم همونجا….
ليدا با ناراحتي گفت:لهراسب گفته اگه بري اونجا يه فصل کتکت ميزنه
با اخم گفتم؛تو از اون لاشخور ميترسي؟؟؟؟بعدش اونو سننه اگه عرضه داشت که ميرفت يه کار آبرومندي پيدا ميکرد لقمه ي حروم نمياورد سرسفره اون ليلا رو هم حروم خور کنه و به اون وضع گندش بکشونه تو رو هم من با چنگ ودندون هواتو داشتم شيرفهم شدي؟؟؟نفهمم دور و بر اون دوتا پلکيدي که کلامون ميره تو هم ها…..
سري تکون داد وگفت:باشه آبجي مواظب خودت باش
به خواهر کوچيک تر از خودم نيگا کردم که با بغض اين حرف رو زد سرمو إنداختم پايين و گفتم:ياعلي من رفتم….
ازخونه خارج شدم و سرمو… إنداختم پايين حوصله ي اوقات تلخي هاي سرصبحي رو نداشتم اين همسايه ها فقط چرت ميگفتن…..
سرم رو بلند کردم و به آسمون نيگا کردم وگفتم:اوس کريم خيلي چاکريم اميدم به خودته. هوامو داشته باش…
وراه افتادم…..
..