ناب رمان
دانلود رمان | دانلود رمان عاشقانه |nabroman | رمان
ناب رمان
دانلود رمان من ترانه نیستم برای موبایل و کامپیوتر

دانلود رمان من ترانه نیستم برای موبایل و کامپیوتر

دانلود رمان من ترانه نیستم

خلاصه:

دانلود رمان من ترانه نیستم داستان درباره دختری تنهاست به نام آسایش  پدرش خلافکاره و آسایش رو مجبور به ازدواج با هم دست خودش می کنه اما آسایش مجبور می شه فرار کنه و در این بین با پسری آشنا می شه و مسیر زندگی اش به یک باره تغییر می کنه و ‌… .

دانلود رمان من ترانه نیستم

دوباره و دوباره از درد معده ام از این پهلو به اون پهلو شدم، باز هم با خریت و نا پرهیزی هام گور خودم رو کندم

دیشب اصلا نخوابیده بودم و دم دم های صبح با وجود درد شدیدی که روی معده ام
حس می کردم اما به خواب رفتم
.
نور شدیدی که از گوشه پرده ی کنار رفته به صورتم می خورد خوابم رو کوفتم می
کرد
.
با کلافگی دستم رو روی دلم گذاشتم و آخ عمیقی سر دادم، باز هم این معده بی
صاحبم سر ناسازگاری داشت
.
نگاهم به عقربه های ساعت دیواری افتاد که شروع یه روز پر دردسر دیگه رو نشون
می داد؛ یه روز شوم که باید به عقد مردی در می اومدم که حتی از دیدنش هم نفرت
داشتم
.
انگار تازه از دنیای خودم بیرون اومده بودم که متوجه سر و صداهای پایین نشدم،
همه خوش حال بودن و این وسط فقط من داشتم دق می کردم
.
ضربه ای که به در اتاقم خورد، ثانیه ای مجال فکر کردن رو ازم گرفت.
چه خوب که حداقل ان قدری به من احترام می زاشتن که یه حرکتی به انگشتشون
بدن و در بزنن
.
با همون صدای گرفته و خش دارم که ناشی از گریه ها و زجه زدن های دیروزم بود،
داد زدم
.
کیه؟
همون موقع بود که در اتاقم کمی باز شد و تازه تونستم قیافه نحس زنیکه فرخ رو
ببینم
.
یکی از خدمت کار های خونه که پانزده سالی این جا کار می کرد و دیگه پاش لب گور
بود

دانلود رمان من ترانه نیستم

 

با همون لباس های فرم اتو کشیده اش کمی خم شد و تعظیم کرد.
سلام خانم صبحتون ب
هنوز حرفش تموم نشده بود که یه صدای بم و خشنی صحبتش رو قطع کرد.
طرف صحبتش با فرخ بود و گفت: برو کنار ببینم، مگه نگفتم خودم بیدارش می کنم؟
برگرد پایین به کارت برس
.
ندیده هم از همون صدای مزخرفش می تونستم حدس بزنم که شاهرخ بی همه چیز
باشه
.
چرا دست از سرم بر نمی داشت؟
فرخ با چَشمی از آستانه در خارج شد
.
در کامل باز شد و تازه دیدمش، قد بلند با هیکلی ورزیده که همیشه هم کت و شلوار
تنش بود، انگار شب هم با همین لباس ها می خوابید. چشم های سبز وحشی و لب و
دهنی کوچیک و جمع و جور با یه بینی نسبتا بزرگ که زیاد به صورتش نمی اومد
.
خنده کریه و بی وقفه ای کرد و یه قدم به تختم نزدیک شد.
ازش می ترسیدم اما نمی خواستم با لرزش دستم خودم رو رسوا کنم.
به به آسا خانم
اخم ریزی کردم و سعی کردم تا جای ممکن نگاهش نکنم
.
با صدای بلندی گفتم: چیه باز سرت رو انداختی پایین و راهت رو کشیدی این جا؟
ببینم مگه حق ندارم بیام تو اتاق نامزدم؟
حتی از فکرش هم حالم به هم می خورد

دانلود رمان من ترانه نیستم

من نامزد تو نیستم، گم شو بیرون
با یه قدم به طرفم خیز برداشت و با خشونت چونه ام رو توی دستش گرفت
.
دور برداشتی، جاوید خان می دونه دخترش ان قدر سرکش و یاغی شده؟
از درد داشتم پس می افتادم، با یه حرکت چونه ام رو ول کرد و بند تابم رو کشید که
از ترس رو تختیم رو چنگ زدم و توی خودم مچاله شدم
.
با دیدن حال و روزم خنده زشتی تحویلم داد.
آدمت می کنم، بزار جاوید بفهمه دخترش با من چه طور حرف زده، حسابت رو می
رسه
.
هر غلطی دلت می خواد بکن، اصلا همین الان برو بهش بگو، حالم ازت به هم می
خوره شاهرخ، برو رد کارت عوضی
این زر زدن هات رو نادیده می گیرم، جاوید هم به وقتش کلک ات رو می کنه، نکنه
فکر کردی سنگ تو رو به سینه اش می زنه که این طوری دم در آوردی؟
دست از سرم بردار.
نگاه سر تا پایی بهم کرد و بلند شد.
به درک، ان قدر تو این اتاق بمون تا بپوسی، بلکه یه کم از استخون هات هم نصیب
سگ های بی چاره ام شد، هوم؟
این رو گفت و از اتاق بیرون رفت و محکم در رو به هم کوبید
.
با حرص پتو رو روی خودم کشیدم.
خدا رو شکر دست از سرم برداشت چون از نگاه هیزش می ترسیدم که دوباره غلطی
کنه و من نتونم از خودم دفاع کنم

هنوز هم زخم گوشه لبم به خاطر سیلی ای که توی دهانم زد، خوب نشده بود.
می ترسیدم مثل دیشب دوباره دست کثیفش بهم بخوره و از ترس قالب تهی کنم.
هیچ کس حق نداشت از گل نازک تر بهش بگه، همش هم تقصیر بابای نفهم خودم بود
که ان قدر استخون جلوش انداخت تا مثل سگ هار شد و پر و بال گرفت تا پر و بال
دختر خودش رو بچینه
.
همیشه همه ی بدبختی من از اون بابای بی غیرت و کثیفم شروع می شد که فقط اسم
پدر رو یدک می کشید؛ حتی نمی دونست دخترش توی چه منجلابی دست و پا می
زنه چون اصلا واسه اش مهم نبود
.
دیروز که از طرف من به شاهرخ جواب بله داد باید می فهمیدم که باز هم پای قمارش
در میون باشه. معلوم نیست باز چه خوابی برام دیده و من رو به قمارش باخته
.
همیشه همین آش بود و همین کاسه و روز و شبش با قمار سر می شد.
اگه می برد که کل خونه در آرامش بودن و برعکس اگه روزی می باخت، باید دنبال
سوراخ موش می بودیم

  • اشتراک گذاری
لینک های دانلود
  • 1959 روز پيش
  • admin
آرشیو نویسندگان
تبلیغات متنی
درباره سایت
ناب رمان نامی آشنا برای علاقه مندان به خواندن رمان و کتاب، بعید است علاقه مند به خواندن رمان باشید و حداقل یک بار به ناب رمان سر نزده باشید بیش از 4000 رمان رایگان و فروشی در سایت بیانگر قدمت ما در این حوزه می باشد
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " ناب رمان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.