دانلود رمان شب های برفی با لینک مستقیم و رایگان
آرمین از تو اشپزخونه بلند صدام کرد و گفت””چایی یا قهوه؟””
با خنده گفتم””چایی …البته لب سوز و لب دوز و دیشلمه…””
آرمین با صدای مسخره گفت””سرکار خانم با شکلات میل میکنن یا بیسکویت ؟””
نازی به صدام دادم و گفتم “”ترجیحا شکلات””
پای راستم و به روی پای چپم انداختم و مشغول خوندن رمانم شدم…ارمین با سینی چایی
کنارم نشست و گفت “”چی میخونی خانمم؟””
گوشیم رو به سمتش گرفتم و گفتم “”رمان درسته ساده ام اما مریمم””
آرمین پقی زد زیر خنده و گفت “”چه اسم طولانی داره ،چه حوصله ای داری …حالا
قشنگه؟””
گوشیم رو تو دستم جا به جا کردم و گفتم””هنوز نمیدونم چون صفحه چهارمم “”
ارمین سینی چایی رو به سمتم کشید و گفت””بخور تا سرد نشده،
یک شکلات گنده برداشتم و درسته تو دهنم گذاشتم …
ارمین با خنده گفت””اوهو خفه نشی ؟!!!””
چشمهایم رو برایش لوچ کردم و گفتم “”بده بیاد چاییم رو””
بعد از خوردن چایی به ارمین گفتم””پوسیدیم تو این چهار دیواری ،یک وقت نریم بیرونا،اگه
بریم خدا قهرش میگیره!!!
آرمین بالشت زیر سرش رو به سمتم پرت کرد و گفت””خب خانمم کجا بریم؟شما بگو من
دست میزارم رو چشمم و میگم چشم!!!””
خودم رو برایش لوس کردم و گفتم “”بریم یک جایی که برف داشته باشه،دی ماه شد و ما یک
برف ندیدیم
آرمین لبهایش رو عین خودم غنچه کرد و گفت””آخی ،برف دوست داری ؟کوچولو برف بازی
دلت میخواد؟””
ادای بچه کوچولو ها رو در آوردم و گفت””اره ،اره