دانلود رمان دختری از جنس شیشه با لینک مستقیم و رایگان
دربارهی دختری است که بر خلاف ظاهر تند و تیز و برندهاش، دلی همچون شیشه شفاف و شکننده دارد. روزگار از پاکی و سادگی این دختر سوء استفاده میکند و ضربهای به او میزند که شیشهی دلش ترک میخورد؛ ولی او اجازه نمیدهد که این شیشه بشکند و جلوی روزگار قد علم میکند و شیشهی دلش را ترمیم میکند.
سعی کردم بغضمو قورت بدم. آروم گفتم:
– سلام.
ماهان با صدای گرفتهای گفت:
– علیک سلام! خوبی عزیزم؟
چه مهربون شده بود. پوزخندی زدمو گفتم:
– بهتر از این نمیشم!
ماهان: برا چی حاضر نمیشدی باهام حرف بزنی؟
سکوت!
ماهان: نیکی من بخاطر خودت تو رو فرستادم اینو چند بار باید بگم تا باورت شه؟
اگه اینجا میموندی یه آب خوش از گلوت پایین نمیرفت!
– کاری داشتی؟
ماهان وقتی متوجه لحن سرد و خشکم شد نفس کلافهای کشید و بیمقدمه گفت:
– باید برگردی ایران!
با صدای نسبتاً بلندی گفتم:
– چی؟
ماهان: واسه چی داد میزنی؟
– یه بار دیگه بگو چی گفتی!
ماهان: گفتم باید برگردی ایران!
پوزخندی عصبی نشست رو لبام. با خشم و ناراحتی گفتم:
– یعنی چی که باید برگردم؟ تازه دارم رنگ آرامشو میبینم…….. بیام که چی بشه؟…… که دوباره گند بزنین تو زندگیم؟… اصلاً تو مگه خودت منو نفرستادی که راحت زندگی کنم؟ بدون اذیت و آزار؟ مگه توپ فوتبالم که از اینور شوتم میکنین اونور دوباره از اونور شوت میکنین اینور؟
همینجور تند تند با عصبانیت حرف میزدم که ماهان بلند داد زد:
– نیکی!
انقدر با تحکم گفت که ناخودآگاه لال شدم. نفس عمیقی کشید و گفت:
– مهلت بده بذار منم حرف بزنم. خانوم بزرگ میخواد ببینت…….
دوباره پریدم وسط حرفش و گفتم:
– خا…….
ماهان: انقدر وسط حرفم نپر……خانوم بزرگ حالش بده!
آب دهنمو قورت دادمو گفتم:
– واسه چی حالش بده؟