دانلود رمان مغرور زیبا با لینک مستقیم و رایگان
خلاصه ی از رمان
از دشمن خونی تا عاشق و مجنون، جالب نیست؟من برای تو از غرورم گذشتم و تو همهی عشقت را نسیبم کردی… عشق ما افسانهایست که فقط خودمان از آن خبرداریم… من، مغرور زیبا، دختری که عاشق نمیشد… تو، پسری از جنس شیطنت، کسی که به راحتی دل نمی بست… حالا شدیم یک روح در دو بدن… “عشق” چه کرد با “من” و “تو”، حالا شدیم “ما”
صفحه اول مغرور زیبا
به نام خالق قلم
با صدای انفجار یه چیزی از خواب پریدم، بوم! صدای چی بود؟! به دور و اطرافم نگاه کردم و چیز خاصی ندیدم. با پاهای لرزون که حاصل ترسیدن زیاد بود به سمت پنجره رفتم و با صحنهای که رو به رو شدم خون توی رگهام به جوش اومد.
آخه کدوم آدم بیشعوری اول صبح بلدوزر مییاره برای تخریب خونه؟ نمیگن مردم خوابن و سکته میکنن؟ امان از آدم های بی فرهنگ! چشمم که به ساعت افتاد سه متر پریدم بالا! ساعت نه بود! پس چطوری ساعتم زنگ نزده بود؟ دست بلدوزر درد نکنه که من رو بیدار کرده!
امروز اولین جلسهی ترم دوم بود و اگر دیر میرسیدم واویلا می شد! البته فکر نمیکنم به من چیزی بگن، شاید یکم دعوام کنن. به طرف دستشویی که سمت چپ اتاقم بود دویدم و بعد از انجام عملیات مربوطه دست و صورتم رو شستم و پریدم بیرون. اولین کاری که کردم این بود که گوشیم رو روشن کردم.
-ای وای اینجا رو نگاه کن!
صد و هفتاد تا اس ام اس برام اومده بود، حتماً چون گوشیم خاموش بوده اِس دادن. گوشیم شروع کرد به زنگ خوردن. آرتمیس بود، بهترین دوستم. ما از دبستان باهم دوست بودیم و رفت و آمد خانوادگی داشتیم. دایرهی سبز رنگ روی صفحهی موبایلم رو لمس کردم. بلافاصله آرتمیس شروع کرد به حرف زدن:
– معلوم هست تو کجایی؟ از صبح هزار بار بهت زنگ زدم دراز لاغر مردنی. نمیگی نگرانت میشم؟
تیکه کلامش وقتی با من صحبت میکرد دراز لاغر مردنی بود چون من هم قدم بلند بود و هم لاغر بودم.